وبلاگ امیرمحمدباریکلو

سلام من امیرمحمد باریکلو هستم و این وبلاگ مجموعه نظرات و علایق من می باشد.

وبلاگ امیرمحمدباریکلو

سلام من امیرمحمد باریکلو هستم و این وبلاگ مجموعه نظرات و علایق من می باشد.

تشنه ی یک صحبت طولانی ام

با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام


محمدعلی بهمنی

عشق و وظیفه

http://www.hotelmegamare.com/public/offers/145476800979_1446849069128_1421503971151_SAN-VALENTINO2-Copia.jpg


آدم نمی تواند مهربانی را وظیفه ی کسی قرار دهد.
عقاید یک دلقک(هاینریش بل)

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏

بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه

وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ

و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید

صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏

درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.

 

دست من و دامان تو فردای قیامت

گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت

گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت

گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق

گفتم چه بود حاصل آن گفت ندامت

هر جا که یکی قامت موزون نگرد دل

چون سایه به پایش فکند رحل اقامت

در خلد اگر پهلوی طوبیم نشانند

دل می‌کشدم باز به آن جلوهء قامت

عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزی

در بر کنم از وصل تو تشریف کرامت

دامن ز کفم می‌کشی و می‌روی امروز

دست من و دامان تو فردای قیامت

امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ

بر خاک شهیدان تو خار است علامت

ناصح که رخش دیده کف خویش بریده است

هاتف به چه رو می‌کندم باز ملامت

 

هاتف اصفهانی

عاروس غزل‌های منی بی برو برگرد

لبخند بزن تازه کنی بغض «بنان» را

بخرام که آشفته کنی «فرشچیان» را

 

تلفیق سپید و غزل و پست مدرنی

انگشت به لب کرده لبت منتقدان را

 

معراج من این بس که در این کوچه‌ی بن‌بست

یک جرعه تنفس بکنم چادرتان را

 

دلتنگی حزن‌آور یک کهنه سه تارم

برگیر و برآشوب و بزن «جامه دارن» را

 

ای کاش در این دهکده‌ی پیر بسوزند

هرچه سفر و کوله و راه و چمدان را

 

شاید تو بیایی و لبت شربت گیلاس

پایان بدهد این تب و تاب این هذیان را

 

عاروس غزل‌های منی بی برو برگرد

نگذار کسی بو ببرد این جریان را

حامد عسکری