وبلاگ امیرمحمدباریکلو

سلام من امیرمحمد باریکلو هستم و این وبلاگ مجموعه نظرات و علایق من می باشد.

وبلاگ امیرمحمدباریکلو

سلام من امیرمحمد باریکلو هستم و این وبلاگ مجموعه نظرات و علایق من می باشد.

دست من و دامان تو فردای قیامت

گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت

گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت

گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق

گفتم چه بود حاصل آن گفت ندامت

هر جا که یکی قامت موزون نگرد دل

چون سایه به پایش فکند رحل اقامت

در خلد اگر پهلوی طوبیم نشانند

دل می‌کشدم باز به آن جلوهء قامت

عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزی

در بر کنم از وصل تو تشریف کرامت

دامن ز کفم می‌کشی و می‌روی امروز

دست من و دامان تو فردای قیامت

امروز بسی پیش تو خوارند و پس از مرگ

بر خاک شهیدان تو خار است علامت

ناصح که رخش دیده کف خویش بریده است

هاتف به چه رو می‌کندم باز ملامت

 

هاتف اصفهانی

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ ازجام الستش کرده بود

 

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او

 

گفت یا رب ازچه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

 

جام لیلا رابه دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

 

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم ازلیلی ست آنم می زنی

 

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

 

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

 

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

 

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

 

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

 

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

 

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت

 

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

 

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی

 

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

 

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم


تو بگو با غم این خاطره هایت چه کنم

تو بگو با غم این خاطره هایت چه کنم

کرده ام این دل بشکسته فدایت چه کنم

 

چشم گردانده ام هر سوی تو را میبینم

دیدگانم نکنم کور برایت چه کنم؟

 

شب و روزم همه با غم گره خورده است بگو

با نوای تو و آهنگ صدایت چه کنم؟

 

میزنم بوسه به جای قدمت با دل خون

نزنم بوسه به خاک کف پایت چه کنم؟

 

دل ما منزل آن یار گرامی بوده است

رفتی و ریخت همه سقف سرایت چه کنم؟

 

شب به شب این دل بیچاره از این سینه غریب

میپرد باز به امید هوایت چه کنم؟

 

از چه گویی که دگر ناله از این غم نکنم

منه مجنون نکنم درد روایت چه کنم؟

 

علی مجنون